تو از اولش هم شبیه رفتن بودی...
شبیه غروب بارانی یک جمعه ی پائیزی که صبحش مدرسه داشته باشم،
شبیه سیزده به دری که روزِ بعدش شنبه است،
شبیه روز تعطیلی که فردایش امتحان ریاضی دارم،
شبیه آخرین روز تابستان که بعدش یکِ مهر باشد،
بار و بندیلت همیشه آماده گوشه ی اتاق بود،
نمی شد با خیالِ راحت دل خوش کنم به آمدنت...
تو از اولش هم شبیه رفتن بودی،
حتی موقعی که می آمدی!
وقت پایانم ......برچسب : نویسنده : paeezan1988 بازدید : 65