شعر طنز...

ساخت وبلاگ

➕ گفت چطوری؟!

منو میگی
هول ورم داشت
گفتم همونطوری
همونطوری دیووونه و لانتوری
دورت میگردم تیزو موتوری
اصن خمارتم
خمارتم مثه علی سنتوری!

گفت خمار؟
گفتم دست رو دلم نذار
فقط شالتو بده کنار
گوشتو جلو بیار
عاشقتم
عاشق و بی قرار
حرف نداری سالار...

گفت سالار؟
گفتم آره سالار
ما پیاده شما سوار
ما کاغذ شما پرگار
ما سرباز شما سرتیپ، سردار
اصن فرمانده!

گفت پس شما چی؟
گفتم ما؟
درمونده
وامونده
اصن میدونی
چشم و ابروی شما
دل مارو تابونده..!
قلب مارو چلونده

ابروشو انداخت بالا
لبشو گاز گرفت
چپ چپ نگام کرد
گفت نفرمایید
شما آقایید....!

مارو میگی....
یه لیوان دولیوان سه لیوان
رفتیم بالا
آب قندو میگم بابا....

وقت پایانم ......
ما را در سایت وقت پایانم ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : paeezan1988 بازدید : 115 تاريخ : دوشنبه 28 بهمن 1398 ساعت: 0:16