رفیق جان...

ساخت وبلاگ

میگم رفیق جان، دوست جان، معشوق جان! 
تو بگو چرا همه میگذرن از ما؟!"...
شبیه آخرین ایستگاه شدیم آخه! 
پر از خداحافظی... 
همیشه منتظر... 
"فروغ" میگه : "کسی می آید"
پس چرا همه میرن؟! 
پس چرا هرکی میاد یه تیکه از ما رو برمیداره میبره؟! 
ببین دیگه هیچی نمونده ازم... 
مثل درختای پیر سر میدون؛ 
پر از جای تیغ! پر از یادگاری! 
انقدر زمستونه که بهار رو یادمون رفته! 
ریشه هامون خشک شده! 
دلامون تبر میخواد، ارّه میخواد!
ببین خاطره ها رسیدن به عصب! 
پوست رو رد کردن! 
زدن به عمق، به گوشت، به استخون! 
بقول "سید مهدی": "زخم ما رشد میکند به درون"
بی حسیم، بی درد!
رو دیوار کافه نوشته:
"گفته بودم که تو را دوست ندارم دیگر، 
درد آنجا که عمیق است به حاشا برسد" !
"لیلا" از شکوه کرگدن شدن میگه! 
"من" از یادم تو را فراموش! 
تو بگو معشوق جان،
چرا همه میگذرن از کرگدن های  شکسته ی دلتنگ؟!❤️

 

وقت پایانم ......
ما را در سایت وقت پایانم ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : paeezan1988 بازدید : 88 تاريخ : دوشنبه 28 بهمن 1398 ساعت: 0:16