دیشب...

ساخت وبلاگ

دیشب دوباره 
گویا خودم را خواب دیدم :
در آسمان پر می‌کشیدم 
و لا به لای ابرها پرواز میکردم 

و صبح چون از جا پریدم 
در رختخوابم 
یک مشت پر دیدم 
یک مشت پر ، گرم و پراکنده 
پایین بالش
در رختخواب من نفس می زد 

آنگاه با خمیازه ای ناباورانه
بر شانه های خسته ام دستی کشیدم 
بر شانه هایم 
انگار جای خالی چیزی...
چیزی شبیه بال 
احساس می کردم !

 

وقت پایانم ......
ما را در سایت وقت پایانم ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : paeezan1988 بازدید : 68 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 18:08