دل من ...

ساخت وبلاگ

نه دست هایت توی جیبم است 

نه سرت روی سینه ام

در این گرانی شب هایی که باران 

تمام ستاره ها را از آسمان شسته است

نمی شود دل به آسمان زد و برای آرزوهایت شهاب چید..!

کمی برایم آغوش قرض میدهی؟!

میخواهم نازت را بخرم اما...

دل و جیبم عجیب خالیست ...!

 

دل من هرزه نـبـود …

دل من عادت داشـت ، که بمانـد یک جا !!!

به کجا ؟!

معـلـوم است ، به در خانه تو !

دل من عادت داشـت،

که بمانـد آن جا ، پـشـت یک پرده تـوری،

که تو هر روز آن را به کناری بزنی …

دل من ساکن دیوار و دری،

که تو هر روز از آن می گـذری .

دل من ساکن دستان تو بود.

دل من گوشه یک باغـچه بـود،

که تو هر روز به آن می نگری.

راستی،دل من را دیدی…؟!

تصویر مرتبط

نوشته شده در یکشنبه بیست و هفتم خرداد ۱۳۹۷ساعت 8:58 توسط وحـــــــــــید |

وقت پایانم ......
ما را در سایت وقت پایانم ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : paeezan1988 بازدید : 126 تاريخ : يکشنبه 10 تير 1397 ساعت: 14:17